ناصر عزیزی نقاشی است که آثارش را در ابعادی بزرگ و روی بومهایی گسترده، خلق میکند و مدتهاست نتوانسته نگارخانهای مناسب پیدا کند، با دیوارهایی که بتوانند دستکم 2اثرش را در وضعیت مناسب بهنمایش بگذارند.
با این همه بهعنوان یک هنرمند به خلق آثارش ادامه داده تا امروز که بالاخره و تنها به دلیل احساس وظیفه یا برای گردهمآوردن علاقهمندان به آثارش و ارائه تازهترین کارهایش، از 6 دی ماه نمایشگاهی در گالری شیرین زیرمجموعه مجتمع فرهنگی و هنری انجمن خوشنویسان ایران برپا کرده است. این نمایشگاه بیستوششمین نمایشگاه ناصر عزیزی در ایران است که با فاصلهای چندساله از بیستوپنجمین نمایشگاه او برگزار میشود.
عزیزی در سالهای گذشته بیش از 10 نمایشگاه در خارج از کشور داشته که آخرین آنها در کشورهایی چون آلمان، اسلواکی و فرانسه بوده و در کارگاههای بسیاری شرکت کرده است. او در تازهترین آثارش، نگاهی به تاریخ داشته و گویی از جریان گذرای تاریخ، تصاویری را برداشته و از زاویه نگاه خویش، ترسیم کرده است.
این آثار همچنان که بهلحاظ تکنیک و فن اجرایی در زمره نقاشی مدرن قرار میگیرند، بوی کهنگی میدهند و زیر و بم بافتها، پیچیدگی طرحها و تنالیته رنگهایش، داستانهایی گیرا از اساطیر و قهرمانان کوچک و بزرگ، نامآشنا یا گمنام تاریخ را تداعی میکنند.
عزیزی میگوید: «تاریخ برای من بوی خاص خودش را دارد؛ بویی که صمیمیت و احساس تعلق با خود میآورد. تاریخ کشورم را دوست دارم و همواره از آن تأثیر گرفتهام. باورهای من همه ریشه در تاریخ دارند و از تاریخ است که پاسخ سؤالاتم درباره دنیای شلوغ و پرهیاهوی تکنولوژیک امروز را میگیرم.
تاریخ تنها گذشته نیست، تاریخ میتواند پیام فردا را در خود داشته باشد و مسیرها را نشان بدهد. من فقط تاریخ را نقاشی نمیکنم، آن را تصور میکنم و از زاویه خودم به تصویر میکشم.»
نقاشی عزیزی چه برگرفته از تاریخ باشد یا تصویری از سمبلهای انسانی و یا حتی کالیگرافی، در نهایت اثریاست کاملاً شخصی و مبتنی بر باورها، اندیشهها و دیدگاههای خالق اثر.
او برای آفرینش، حتی اگر به تاریخ بنگرد یا به انسان یا هر چیز دیگری، در قالب بایدها و نبایدها گرفتار نمیشود و آزادیعمل و خودانگیختگیاش را فدای باورپذیری اثر، یا توضیح و تشریح مفاهیم به مخاطبش نمیکند. او بهنقل از نویسندهای که نامش را بهخاطر ندارد میگوید: «هر آنچه صادقانه باور داری نادرست نخواهد بود.» و از اینرو با رجوع به باورهایش، تصویری به مخاطبش ارائه میکند که هراسی بابت نادرستی آنها ندارد و میداند که مخاطبهای آشنا نیز در جستوجو و کنکاش همین باورها، با او سهیم خواهند شد.
او حتی به این دلیل از همه مخاطبانش سپاسگزار نیز هست؛ از همه آنهایی که خواسته و ناخواسته او را در یافتن راهش و گامبرداشتن در این راه یاری کردهاند؛ دوستان و همراهانی که دنیای عزیزی را برای مدتی کوتاه از طریق آثارش، جستوجو میکنند و به بودن و حضورش معنا میدهند، سپاسگزار است و این سپاس نه ژستی فروتنانه است و نه بیانی تعارفگونه.
عزیزی میگوید: «باورهای انسان، از چکشخوردن روح شکل میگیرد و هرچه این ضربهها که همان دریافتهای ما هستند، بیشتر باشند، روح صیقلیتر میشود و در نتیجه بهمنبع و خالق هستی نزدیکتر میشود. خوشبختی، نتیجه این فرایند است و آن را به روشنی میتوان در نقاشی خداوند یعنی طبیعت، دید و حس کرد.»همه دانشآموختگان هنر با ابزار، مواد و مصالح و شیوههایی کم و بیش یکسان و از پیش مهیا شده، کار میکنند اما آنهایی به درجه هنرمندبودن نائل میشوند که توانایی آفریدن و خلق کردن دارند. آفرینش یک اثر هنری زمانی اتفاق میافتد که هنرمند از درون خویش و از باورها و دیدگاههای منحصر بهفرد و شخصیاش چیزی برای ریختن در قالب اثرش داشته باشد.
بوم و رنگ و قلمو و... ابزاری است در دست هر که به هنر علاقه دارد یا ذوقی در خویش احساس میکند؛ اما فقط حاصل کار معدودی افراد با این ابزار، به چیزی لایق تماشا کردن، تحقیق، بررسی و ماندگاری بدل میشود. عزیزی برای هنرمند بودن دستکم، جستوجویی همیشگی را دارد؛ جستوجویی که از درون خودش آغاز میشود و در هر چیزی ساده یا پیچیده، پیشپاافتاده یا دور از دسترس، تسری پیدا میکند. برای او نهتنها نقاشی، بلکه همه زندگی، حکم جستوجویی همیشگی و کشف و شهودی دائمی را دارد.